منبع : آیین قرائت و کتابت قرآن کریم در سیره نبوی، محسن رجبی
دو شیوه قرآن آموزی:
1- قرآن آموزی طبیعی.
2- قرآن آموزی هدایت شده.
در قرآن آموزی طبیعی، قرآن آموز بدون هیچ آموزش مستقیم، قرآن را به طور طبیعی و از راه ارتباطهای عادی و اجتماعی فرا می گرفت؛ به این ترتیب که قرآن آموز در یک جلمعه، و محیط قرآنی به سر می برد که اعضای آن در اکثر اوقات مشغول اقرا و قرائت قرآن و کاربرد آن در صحنه های مختلف زندگی بودند و قرآن آموز به تدریج به علت قرار گرفتن در معرض داده های زبان قرآن که همواره در منظر و مسمع او بود، قرآن را می آموخت و بر قرائت و کاربرد آن توانا می شد.
اما در قرآن آموزی هدایت شده، فرا گرفتن قرآن با آموزش منظم و هدایت شده بود. به این ترتیب که معلم، آموزش قرآن را با حزب مفصل و از سوره ناس آغاز می کرد و قرآن آموز به تدریج این سوره ها را یکی پس از دیگری فرا می گرفت و با مقارئه و مدارسه عرضه قرائت خود بر معلم، آموخته های خود را تثبیت می کرد.
ابن عباس می گوید: هنگام رحلت پیامبراکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) ده سال سن داشتم و حزب مفصل را کاملا فرا گرفته بودم [1].
با این حال، در هر دو گونه، فرآیند یادگیری، کم و بیش یکسان بوده است، جز این که سرعت یادگیری برخی مهارت ها متفاوت بود.
تعلیم و تعلم هم زمان
نظام آموزشی قرآن با بهره گیری از روش آموزش سمعی - شفاهی اقرا به گونه ای طراحی شد که هر فردی، هم زمان، هم معلم قرآن بود و هم متعلم آن. معلم آیات و سوره هایی که فرا گرفته بود و متعلم نسبت به آیات و سوره هایی که هنوز نازل نشده یا فرصت فراگیری آن ها فراهم نیامده بود و این یکی از معیارهای فضیلت هر مسلمانی نزد خدا و رسول او محسوب می شد: خیرکم من تعلم القرآن و علمه [2]؛ خیرکم من قرأ القرآن و أقرأه [3].
این نظام تعلیم و تعلم، از روزهای نخست بعثت، به تدریج عمومی و فراگیر شد. با افزایش سخت گیری و فشار مشرکان، مسلمانان در منزل ارقم بن ابی ارقم (د 55 ق) جمع می شدند و پیامبراکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) در جمع آنان به آموزش قرآن می پرداخت. بسیاری از جوانان، مردان و زنان همچون: عمار یاسر، صهیب رومی، مصعب بن عمیر (جوانی از خانواده های متنعم و مرفه) در آن جا به جمع مسلمانان و قرآن آموزان پیوستند[4] و از همین جا هسته های اولیه تعلیم و تعلم قرآن در مکه شکل گرفت و هر یک از آنان به صورت مخفیانه به آموزش قرآن به سایر علاقه مندان و شیفتگان قرآن می پرداختند.
خباب بن ارت به منزل سعد بن زید، شوهر فاطمه، خواهر عمر بن خطاب رفت و آمد داشت و به آن دو قرآن آموزش می داد[5]؛ روزی عمر بن خطاب وارد منزل خواهرش شد و با شنیدن صدای قرائت قرآن، به اسلام گرایش یافت و از خباب خواست که همان آیات را برای او نیز بخواند؛ با استماع دوباره همان آیات، اسلام آورد و خود را به منزل ارقم رساند و اسلام خود را به پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و سایر مسلمانان حاضر در آن جا اعلام کرد[6].
به طور کلی هر مسلمانی با فراگرفتن هر مقداری (هر چند یک آیه) خود را موظف می دانست که آن را به صورتی حکیمانه، به دیگران برساند و به کسانی که خواهان فراگیری آن هستند، آموزش دهد. در این میان، آموزش قرآن به کودکان، نوجوانان، جوانان [7]، زنان [8]، اعضای خانواده و همسایه ها [9] نقش عمده ای در ترویج و تثبیت قرائت قرآن و گسترش اسلام در عهد نبوی داشت.
زیاد بن لبید می گوید: ما قرآن را فرا می گیریم و می خوانیم و آن را به زنان و فرزندان خویش اقرا می کنیم و به همین ترتیب، فرزندان ما آن را به فرزندان خود اقرا می کنند[10].
جابر بن عبدالله انصاری درباره گسترش اسلام و ترویج قرآن قبل از ورود پیامبراکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به مدینه می گوید:
ما پیامبر و رسالت او را تصدیق کردیم و هر فردی که ایمان خود را اعلام می کرد، قرآن را نیز فرا می گرفت و با مسلمان شدن او اهل بیتش نیز مسلمان می شدند؛ به طور که خانه ای در یثرب (مدینه) باقی نمانده بود که اسلام خود را اظهار و آشکار نکرده باشد[11].
از این رو رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: فان المدینة فتحت بالقرآن [12]؛ مدینه با تعلیم و تعلم قرآن و گسترش و ترویج همگانی آن در میان مردم فتح شد.
فرد یا افرادی که خواهان آشنایی با اسلام بودند، بلافاصله به واسطه پیامبراکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) یا صحابه، قرآن را می آموختند[13].
عبدالله ذوالبجادین از قبیله مزینه به مدینه آمد و رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) به او قرآن آموخت. پس از چندی او بسیاری از سوره ها را فرا گرفت و هنگام آمادگی مسلمین برای غزوه تبوک، در مسجد می ایستاد و با صدای بلند قرآن می خواند[14].
در سال عام الوفود (نهم هجری) با ورود هیئت های نمایندگی قبایل مختلف شبه جزیره به مدینه، تعلیم و تعلم قرآن به اوج خود رسید [15]. با ورود هیئت نمایندگی عبد القیس به مدینه، رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) هر یک از آنان را به یکی از معلمان قرآن سپرد تا قرآن و نماز را فرا گیرند، ابی بن کعب نیز مأمور تعلیم قرآن به وفد غامد شد[16].
رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) برای گسترش قرآن در خارج از مدینه، همراه نمایندگان هر یک از قبایل و گروه ها، معلم قرآنی را گسیل می داشت تا به آنان قرآن را تعلیم دهند؛ چنان که عبیدة بن جراح (د18 ق) را به یمن [17]، عمرو بن حزم انصاری (د53 ق) را در سال دهم هجری که نوجوان هفده ساله ای بود، به نجران [18]یا یمن [19]، مرئد ابی مرثد، خالد بن ابی بکیر، عاصم بن ثابت، خبیب بن عدی، زید بن الدثنه و عبدالله بن طارق را به قبیله عضل و قارة[20]، معاذ بن جبل (د17 ق) و ابوموسی اشعری را به یمن [21] و پس از فتح مکه، آن دو را به مکه [22]و عباد بن بشر (د 12 ق) را همراه گروهی از بنی تمیم به دیار آنان فرستاد[23].
پی نوشت:
[1] مسند احمد بن حنبل، ج 4، ح 2283، ص 77 و ح 2601، ص 206 و صحيح بخارى، ج 19، ح 4713، ص 37.
[2] صحيح بخارى، ج 19، ح 4704، ص 32 و حر عاملى، وسائل الشيعه، ج 4، ص 825
[3] صحيح بخارى، ج 19، ح 4704، ص 32 و حر عاملى، وسائل الشيعه، ج 4، ص 825
[4] ابن هشام، السيرة النبويه، ج1ت ص 371 و پاورقى ص 293 و ابن سعد، الطبقات الكبرى، ج 3، ص 183.
[5] همان، ج 1، ص 370 - 371.
[6] ابن هشام، زين العابدين رهنما، پيامبر، ص 335 - 342.
[7] جندب بن عبدالله مىگويد: كنا مع النبى (صلى الله عليه و آله و سلم) و نحن فتيان حزاورة... تعلمنا القرآن فازددنا به ايمانا (سنن ابن ماجه، ج 1، ح 61، ص 23)؛ مالك بن الحويرث نيز مىگويد: أتينا رسول الله (صلى الله عليه و آله و سلم) و نحن شببة متقاربون، فأقمنا عنده عشرين ليلة و كان رسول الله (صلى الله عليه و آله و سلم) رحيما رقيقا، فظن انا قد اشتقنا أهلنا، فسألنا عن من تركنا من أهلنا، فأخبرناه فقال: أرجعوا الى أهليكم فأقيموا فيهم، و علموهم، و مروهم فاذا حضرت الصلاة فليؤذن لكم أحدكم ثم ليومكم أكبركم (صحيح مسلم، ج 1، ح 292، ص 674).
[8] مجاهد مىگويد: كان اذا نزل القرآن على رسول الله (صلى الله عليه و آله و سلم) قرأه على الرجال ثم على النساء (سيرة ابن اسحق، ص 128).
[9] نك: عبدالحى كتانى، نظام الحكومة النبويه، ج 1، ص 41 - 42 و ج 2، ص 293؛ 296، 317.
[10] نحن نقرأ القرآن و نقرئه أبناءنا، و يقرئه أبناؤنا أبناءهم (سنن ابن ماجه، ج 2، ح 4048، ص 1344). در روايتى ديگر از او آمده است: و قد قرأنا القرآن فوالهه لنقرأنه و لنقرئنه نساءنا و أبناءنا (سنن ترمذى، ج 4، ح 2791، ص 139).
[11] مسند احمد بن حنبل، ج 3، ص 322.
[12] بلاذرى، فتوح البلدان، ص 21.
[13] نك: متقى هندى، كنزالعمال، ج2، ص 344، ح 4200؛ ابن حزم اندلسى، جوامع السيرة النبويه، ص 203؛ صحيح مسلم، ج2، ص 1511، ح 147؛ ابن هشام، السيرة النبويه، ج2، ص 303؛ طبرى، تاريخ، ج3، ص 991 و واقدى، مغازى، ج1، ص 94 و ج3، ص 710.
[14] واقدى، مغازى، ج 3، ص 772.
[15] ابن سعد، الطبقات الكبرى، ج 1، ص 312 - 345.
[16] ابوبكر عبدالرزاق صنعانى، المصنف، ج9، ص 201.
[17] ابن سعد، الطبقات الكبرى، ج 1، ص 345.
[18] محمود راميار، تاريخ قرآن، ص 228.
[19] ابن هشام، السيرة النبويه، ج 4، ص 237.
[20] همان.
[21] حاكم نيشابورى، المستدرك على الصحيحين، ج 1، ص 566.
[22] همان، ج 3، ص 123 و ابن حزم اندلسى، جوامع السيرة النبويه، ص 141.
[23] محمود راميار، تاريخ قرآن، ص 229.